دوستی
مرا باخود ببر این جا دیگر جای ماندن نیست در جهانی که همه فریب کار و دروغگو شده اند در جهانی که همه حیله گری را می آموزند جای ماندن نیست تنها باتو بودن ودر کنار تو ماندن بهترین جا است پس مرا باخودت ببر که من آرزوی با تو بودن را دارم هر گاه خداوند تورا به لبه پرتگاه هدایت کرد به او اعتماد کن زیرا یا تو را از پشت می گیرد و یا به تو پرواز می آموزد. غم دوریت دل بیستون را به درد می آورد چه برسد به من ؟! منی که کتیبه ای بیش نیستم. هنوز رطوبت دست های فرهاد روی پیشانیم پیداست دست های گرم وپر اشتیاقی که خط به خط وجود سنگینم را مملوء از عشق و احتیاج می کرد.عشق شیرین که برای ما ثمره ای جز آزادی نداشت ما رها وآزاد از غم دوری گریستیم ناله هایمان بهترین ساز کوهستان گشت.چه حسرتمند چشم به جاده ها دوختم. افسوس حتی گرد پای آن باور به نوازش دل سرشار از مهرمان نیامد. تو پاکی به پاکی چشم ساران زیبایی چون بهاران تعادلی چون کوهساران دل نشینی چون نغمه ی پرندگان بگذار بگویم از نگاهت که تمامی ندارد تا عمق جان می رود از کلمات که عجب زودی می شکند واز لبخندت غم را می برد آری این نغمه ی پرتو های مهاجر را ترانه ی قمری وغزل بلبل را می شنوم وفقط ترس در قلبم جای کرده که روزی فراق دست هایمان را از یکدیگر جدا سازد. در آن دقایقی که دست های تو رفتن را زمزمه کرد اشک های من تنها عاطفه ای بود که جای خالی تو را پر می کرد وقتی کاروان نگاه تو عزم دیدن می کرد بر کویر احساسم نرم و آهسته ببار که من تمنای بارش نگاه تو سالهاست بر جاده ای تنها ایستاده ام بر من ببار در این خاکستر غریب کهنه شده ام .... کهنه ای چراغ مهربانی تو روشنایی شبهای وحشت من ای طلوع اولین دوست ای آخرین رفیق من چشم بر راه قدم های نرم وآرامت در سرزمین کوچک روئیاهایم خواهد بود هر چند دلم برایت تنگ شده است. لحظاتی که سینه ام را می شکافم وبه سوی قلبم هجوم می برد این تنهایست که به او پناه می برم لحظاتی که دلم می خواهد اشک ببارم اما سینه ای برای سر سپردن به آن نمی یابم این تنهایست که تکیه گاه من می شود پس ای تنهایی که در همه جا ودر هر لحظه با منی بیا وتنهایی هایم رادر آغوشت بگیر. انگار در دشتی پهناور دور از عالم زندگی می کنم که نه در آن پرنده ای پر می زند نه آبی جاری و نه پای انسانی به خاک آن رسیده است گویی همه مردم در بستر های خود خوش خفته اند و هیچ کس به فکر دل شکسته ای نیست هیچ کس!!! هیچ کس!!! هیچ کس!!! هیچ کس!!! سلام بر خداوندگار همه ی خوبیها سلامی به فراوانی اشک هایی که هر شب در فراغت از چشمان همیشه انتظارم فرو می چکد سلامی به زیبا ترین لحظه های انتظار به قشنگی در کنار هم بودن وبه پاکی صداقت عشق پاکان وصادقان ......! پروردگارا!در روزگاری که مهربانان بی وفا شده اند نمی دانم محبت را بر کدامین کاغذ بنویسم که پاک نشود و بر کدامین آب بنویسم که گل نشود و بر کدامین خاک بنویسم که خراب نشود و بالاخره بر کدامین دل بنویسم که سنگ نشود .......؟ وقتی خدا بهت میگه باشه چیزی رو که می خوای بهت میده وقتی میگه صبر کن چیز بهتری بهت میده وقتی میگه نه بهترین ها رو برات آماده میکنه غم را در سکوت سکوت را در شب شب را در بستر بستر رابرای آرامیدن اندیشیدن را به خاطر تو دوست دارم غم رادر سکوت عشق را در امید امیدرا بادل دل رابرای تپیدن تپیدن را برای جان وتورا از جان بیشتر دوست دارم
Power By:
LoxBlog.Com |