دوستی
در آن دقایقی که دست های تو رفتن را زمزمه کرد اشک های من تنها عاطفه ای بود که جای خالی تو را پر می کرد وقتی کاروان نگاه تو عزم دیدن می کرد بر کویر احساسم نرم و آهسته ببار که من تمنای بارش نگاه تو سالهاست بر جاده ای تنها ایستاده ام بر من ببار در این خاکستر غریب کهنه شده ام .... کهنه ای چراغ مهربانی تو روشنایی شبهای وحشت من ای طلوع اولین دوست ای آخرین رفیق من چشم بر راه قدم های نرم وآرامت در سرزمین کوچک روئیاهایم خواهد بود هر چند دلم برایت تنگ شده است.
نظرات شما عزیزان:
سلام.مرسی سر زدی.با افتخار لینک شدی
Power By:
LoxBlog.Com |